دیگه روی میز برات گـــل نمیذارم
ادای مجنونارم در نمیارم
هرچی خاک نشسته باشه تو اتاقت
به خدا یه ذره اشم بر نمیدارم
نمی خوام برام بمیری
تــو فقط بگو نمیری
نمی خوام برام بمیری
تــو فقط بگو نمیری
دیگه نامه های بازم نمی خونم
شبا که دیر کنی بیدار نمیمونم
تــو بخوای به هیچ کسی چیزی نمیگم
نمیگم چشمای تــو کرده دیوونم
نمی خوام برام بمیری
تــو فقط بگو نمیری
دیگه از تــو هیچ سوالی نمیپرسم
بی خبر میمونی از شبای غصه ام
دیگه هرچی اتفاقه بد بیفته
نمی تونی بخونی از توی قصه ام
دیگه را به راه برات گـــل نمیچینم
شب تا از صبح خواب چشاتــو نمیبینم
شبا که با قهوه و غصه بیداری
حتی بیصدا کنارت نمیشینم